معنی اداره کردن و چرخاندن

حل جدول

اداره کردن و چرخاندن

به حرکت درآوردن، به دور خود گرداندن، وادار به چرخیدن کردن، چرخانیدن، چرخ دادن، به جریان‌انداختن، کنترل کردن، مهار کردن.

لغت نامه دهخدا

چرخاندن

چرخاندن. [چ َ دَ] (مص) چرخانیدن. حرکت دوری دادن بچیزی. (فرهنگ نظام). گرداندن. گردانیدن. || اداره کردن: چرخاندن دستگاهی یا ملکی یا اداره ای. رجوع به چرخانیدن شود.


اداره

اداره. [اِ رَ] (ع مص) اِدارت. گردانیدن. (تاج المصادر بیهقی). بگردانیدن. گرداندن: در مداومت کؤس و اقداح و ادارت کاسات از دست سُقات... (جهانگشای جوینی).
الا یا ایهاالساقی اَدِرْ کأساً و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها.
حافظ.
|| گردیدن. (لازم و متعدیست). || گرد کردن. (تاج المصادر بیهقی). گردگردانیدن. چرخاندن. چرخانیدن. || مبتلا بعلت دوار شدن. (منتهی الارب). || نگریستن درکار تا داند چگونه انجام کند آنرا. (منتهی الارب). || کارگردانی. || اداره کردن، قوام دادن. نظام دادن. گرداندن. چرخاندن. مستقیم کردن.تنظیم کردن. رتق و فتق دادن. نظم و نسق دادن. تولیت کردن. متولی بودن. ولایت راندن. قیادت کردن: اداره کردن شغلی را؛ راندن آن شغل را. راه بردن.

اداره. [اِ رَ / رِ] (از ع، اِ) قسمتی از وزارتخانه. هر وزارتخانه به چند اداره و هر اداره به چند دائره منشعب شود. ج، اِدارات.
- اداره ٔمحاسبات. رجوع به محاسبات شود.
- اداره ٔ مدعی العمومی ابتدائی. رجوع به دادسرا شود.
- اداره ٔ مدعی العمومی استیناف.
- اداره ٔممیزی. رجوع به ممیزی شود.

فرهنگ عمید

چرخاندن

چرخ دادن،
گرداندن و حرکت دادن چرخ دور محور خودش،
[مجاز] اداره کردن،


اداره

نهادی دولتی برای انجام کارها و وظایف مشخص که یک رئیس و چند دایره و شعبه دارد و تابع یک وزارتخانه است،
(اسم مصدر) گرداندن امور، مدیریت: ادارهٴ زندگی،
* اداره شدن: (مصدر لازم) انجام شدن،
* اداره کردن: (مصدر متعدی) گرداندن امور، مدیریت،

مترادف و متضاد زبان فارسی

چرخاندن

به حرکت درآوردن، به دور خود گرداندن، وادار به چرخیدن کردن، چرخانیدن، چرخ دادن، به جریان‌انداختن، اداره کردن، کنترل کردن، مهار کردن

فرهنگ معین

چرخاندن

(چَ دَ) (مص م.) نک چرخانیدن.

فارسی به عربی

چرخاندن

دوره، ریح


اداره کردن

اد، ادر، استخدم، اشتغل، رجل، رییس، عالج، عنوان، عیش، قاعده، قیاده، مره، معتدل، نفذ

فرهنگ فارسی هوشیار

چرخاندن

(مصدر) چرخانیدن

فارسی به آلمانی

چرخاندن

Wind, Winden [verb]

فارسی به ایتالیایی

اداره کردن

amministrare

dirigere

فرهنگ فارسی آزاد

اداره

اِدارَه، (اَدارَ، یُدِیْرُ) گردانیدن، دَور گردانیدن، اداره کردن،

معادل ابجد

اداره کردن و چرخاندن

1399

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری